خیلی دلم میخواد برم یه جایی که هیچکس منو نشناسه و همه چیز از اول شروع بشه
اصلا از گذشتم خوشم نمیاد دام نمیخواد یادآوری کنم که چه اتفاقاتی افتاده بوده
همیشه دلم میخواست خانوادم پشتم باشن اگر اشتباهی میکنم منو آگاه کنن و مسیر درست رو با ملایمت بهم بگن نه اینکه هی اشتباهاتمو بزنن تو سرم ....
چند سال قبل حدود ۱۲ ،نه فک کنم ۱۳ سالم بود دقیق یادم نمیاد و من خیلی بچه پاک و خامی بودم خیلی زیاد اینطوری که به راحتی میشد گولم زد
و من داشتم گول میخوردم گول یه مرتیکه که میخواست ازم سو استفاده کنه و داداشم متوجه شد و همه چی اوکی شد ولی اینقد سرکوب حق یه بچه با این سن اونم به این خامی نبود 💔🥲
هنوزم موقع دعوا تموم اون اتفاقاتو یادم میاره و میگه تو فلان چیزا رو گفتی فلان کارا رو کردی حتی در نظر نمیگیره که من اون موقع چقد بچه بودم و الان چقدر تغییر کردم:))
نه تنها داداشم بلکه تموم اعضای خانوادم همین بودن و هستن
من فقد ازشون انتظار درک شدن رو داشتم حالا که ۱۶ سالمه خیلی دلم میخواد برم جایی که هیچ احدی منو نشناسه و قضاوتم نکنه❤️🩹🙃