بابام مدیر مدرسه هست تو یک روستا شاگرد اون مدرسه الان بزرگ شده پدرش امده خاستگاری من چون من تو مدرسه میرفتم کارای اداری پدرمو انجام میدادم منو دیده اونجا
پسره مبل سازی همچین چیزی داره پدرم گفته دخترم دانشجو هست پدره گفت پسر من صبر میکنه
وقتی من ندیدم و نمیشناسم چرا برم پسند کنم ؟ بعدشم علاقه به ازدواج ندارم خب چرا شوهر کنم خریت کنم؟ وقتی تو رفاهم چیزی کم ندارم که شوهر کنم من از زندگی مشترک چیزی هم بلد نیستم بخوام بسازم و توقع خیلی هارو از خودم ببرم بالا