عید یه هفته منو مامانو داداشم رفتیم خونه مامانبزرگم بعد که اومدیم خونه دیدیم خونه بوی دود میده فهمیدیم بابام معتاد شده به خودش که گفتیم قبول نکرد و قهر کرد تا یکماه خونه نیومد رفت خونه باباش ،اونام به جای اینکه باهاش حرف بزن بیان ببینن مشکل ما چیه به مامانم گفتن تو میخوای طلاق بگیری برو بگیر بعدش که بابام اومد خونه گفت که اره دوساله معتادم مامانم هیچ خیری از دنیا ندید همیشه نداری کشید و با همچی بابام ساخت اون روزم گفت که کمکت میکنیم ترک کنی خلاصه یتا دو ماه تموم بابام ما رو زجر داد تا ترک کرد گفتیم بعد از این همه بدبختی دیگه یه روز خوش میبینیم اما الان بابام یه حساسیت شدید گرفته فشارشم میره بالا شب و روزمونو یکی کرده تو یک ماه نزدیک به پنج شیش تا دکتر رفته بهش قرص دادن گفتن چیز مهمی نیست اما بابام قرصا نمیخوره میگه قرصا بهم نمیسازه و اینا نمیدونم چیکار کنم بابام هنوز پنجاه سالشم نشده مامانم دیگه خسته شده دیگه نمیکشیم😭