یاد مردی افتادم که تنها رفته بود تو کوه ها زندگی میکرد از غم عشق.بعد رفتن باهاش مصاحبه کردن گفتن چرا سربه کوه وبیابون گذاشتی گفت دختر مورد علاقم بهم ندادن.گفت چه مرررردی چه وفایی حالا اینجا چطور امرار معاش میکنی گفت مردم برام غذا میارن یا میرم کنار خیابون تا بهم کمک کنن🥴مجری موند چی بگه😅😅😅