با بابام قهرم تا الانم خواب بودم من ۱۵ سالمه
بابام بازنشستس البته سنی نداره خلاصه دیروز عصبانی بودم من مامانم فوت شده عصبانی بودم سر اینکه همش از بی پولی مینالید منم تو عصبانیت زبونم در رفت گفتم تو پول داشتی باشی دورت میگردم آقا همین گفتم یا نگفتم بطری آب هوالم کرد گفت این حرفا چیه میزنی این حرفا زنا به شوهراشون میگن و فلان یه مشت فوشم بارم کرد
هر وقت باهاش دعوام میشه صدامون میره بالا میگه زن و شوهرا اینطور دعوا میکنن نه پدر و فرزند نباید اینطوری دعوا کنن واقعن و هدفی ندارم ذهنیتمم اینطوری قدیمی
نیست خلاصه از دیروز ساعت ۲ گرفتم خوابیدم تا الان
صبح هم یکی از همین فامیلا میاد بخدا حوصلش ندارم 😂💔اندازه دیو میخوره