جومونگ و ناپدریش گوموا تصمیم گرفتن با امپراطوری هان وارد جنگ بشن تا ی قسمت کشورشون که تو تصرف اونها بود رو پس بگیرن
اولین مبارزه رو پیروز شدن ولی جومونگ بشدت زخمی و ناپدید شد
امپراطور هم زخمی شد و افتاد تو تخت
تو این زمان تسو کشورو اداره کرد جنگو تموم کرد و اتش بس کرد و همه وزیران و نزدیکان امپراطور رو به بهانه های الکی دستگیر و مجازات کرد تا به هوش اومد کسی رو نداشته باشه
جومونگ که بشدت زخمی بود توسط یه گروه پیدا شد شاهزاده خانوم اون گروه سویا بود ولی پدر سویا توسط پسرعموی سویا کشته شده و سویا هم زندانی بود اونها فهمیدن جومونگ شاهزاده بویو هست تصمیم گرفتن تحویلش بدن به هان
ولی سه تا دوستاش نجاتش دادن و اونم سویا رو برداشت و برگشتن بویو