من و خاهرام هیچ کدوم خوشبخت نشدیم
مامانم چندین ساله مریض و داره عذاب میکشه
بابام همیشه کار میکرد ولی وضع مالیش همیشه تو سطح پایین بود جوری ک نتونست جهیزیه یه تیکه ای طلا واسمون بگیره
تنها کسی که تو فامیل بچش عقده ای با کمبود بار اومد ما بودیم
زندگی خانوادم از بچگی همش جنگ و دعوا و خوشونت های وحشتناک مامانم که به سرمون اورد.
الان مامانم از درد عذاب میکشه دلم تیکه تیکه شده واسش چون کاری از دستم بر نمیاد هیچ کدوم پولی نداریم برا درمانش
از این طرف خودم درگیر ییماری حتی پول سنو ندارم
شوهری که چسبیده به یه زن و منو فراموش کرده
انقد دلم گرفته
هممون عذاب و عذاب😭😭
فکر کردیم ازدواج ک میکنیم دیگه خوشبخت میشیم😭
ولی اون کتک های بچگی از دست مامانم افتاد دست شوهرامون زندگی سیاه بچگیمون ادامه داشت
نمیدونم داریم تاوان چیو پس میدیم
بخدا قسم انقد خستم انقد خستم که اگه خودکشی گناه نبود بارها انجامش میدادم
وقتی گفتم قوی باشم درگیر بیماری شدم
نمیدونم این چه حکمتیه۰😭
واسم دعا کنید