برید کنار سلطان اشتباهات پدربزرگ اومده
پدر بزرگ من یه خونه داشته که قدمتش شاید چند صد سال یک قسمتش که اغل بره ها بوده از غار ی کنده شده تو اون خونه جد اندر جد زندگی کردن اما پدر بزرگم یکبار چراعی دران اغل روشن نکرد همش با فانوس
اما بعد از مرگش که اون خرابه شد تو روستا ۶تا پسرداره ۳ دختر همشون تو شهرن
پسر برادراش که طبق شایعه ها که میگفتن اره خونه فلانی گنج هست میگن بیایید یه روز بریم خونه عمو ( پدر بزرگ من ) دستکاه گنج یاب وبله یه خمره پراز اشرعی از همون اغل پیدا میکنن ازجایی مثل یک طاقچه ایی که تو رفته بوده وازدید پنهان بوده وبقول نقی هیچی به هیچی
الان اونا کجا وعموهای من کجا وقتی هم رفتن گفتن خونه ما بوده گفتن برید دستتونو هرجا بلندتره بزارید