2777
2789

فکر میکنم خونده باشید ولی اگه نخونید میزارم بخونید 





دوست گرامی اقشار و صنف های مختلفی از جامعه اینجا عضو هستن طبیعی نظرات متفاوت باشه پس بدون توهین به گروه های دیگه نظراتتون رو بیان کنید و اگه نظری مخالف شماست درجا نگید روشنفکر بازی به معنای کلمه روشنفکر رجوع کنید 

زمان اشکانیان،در جشن نوروزی پادشاه مرو "موبد" که یک روحانی پیر بوده چشمش میوفته به ملکه ی ماه آباد(مهاباد امروزی) و میبینه . ملکه ی ماه آباد "شهرو" متاهل بود و یه پسرم داشت ولی موبد با این حال رفت جلو که مخ بزنه‌.




دوست گرامی اقشار و صنف های مختلفی از جامعه اینجا عضو هستن طبیعی نظرات متفاوت باشه پس بدون توهین به گروه های دیگه نظراتتون رو بیان کنید و اگه نظری مخالف شماست درجا نگید روشنفکر بازی به معنای کلمه روشنفکر رجوع کنید 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

شاید بگید چرا شهرو نگفت مرتیکه من شوهر دارم خجالت بکش! باید بگم اون زمان فرهنگ ما مادرتباری(زن سالاری) بود. زنان حق چندهمسری داشتن. اجازه ی ازدواج و مدیریت امور فرزندان با مادر بود و حتی فامیل ادما رو از اسم مادرشون میگرفتن. همچنین زن ها نقش های مهمی مثل فرماندهی سپاه رو داشتن.

دوست گرامی اقشار و صنف های مختلفی از جامعه اینجا عضو هستن طبیعی نظرات متفاوت باشه پس بدون توهین به گروه های دیگه نظراتتون رو بیان کنید و اگه نظری مخالف شماست درجا نگید روشنفکر بازی به معنای کلمه روشنفکر رجوع کنید 

اسعد گرگانی به چندهمسری زنان این شکلی اشاره میکنه: زنان مه­تران و نام­دارن بزرگان جهان و کام­گاران همه با شوهرند و با دل شاد جوانانی چو سرو و مُرد و شمشاد اگرچه شویِ نام­بُردار دارند نهانی دیگری را یار دارند گهی دارند شوی نغز در بر به کام خویش و گاهی یار دل­بر 

دوست گرامی اقشار و صنف های مختلفی از جامعه اینجا عضو هستن طبیعی نظرات متفاوت باشه پس بدون توهین به گروه های دیگه نظراتتون رو بیان کنید و اگه نظری مخالف شماست درجا نگید روشنفکر بازی به معنای کلمه روشنفکر رجوع کنید 

شهرو بهش گفت ببین من سنم رفته بالا حال و حوصله ندارم . موبد هم بیخیال نمیشه میگه پس دخترتو بده . شهرو فقط یه پسر داشته و چون فکر میکرده دیگه قرار نیست بچه دار شه میگه ببین من دختر ندارم ولی اگه یه روزی دختر زاییدم میدم به تو

دوست گرامی اقشار و صنف های مختلفی از جامعه اینجا عضو هستن طبیعی نظرات متفاوت باشه پس بدون توهین به گروه های دیگه نظراتتون رو بیان کنید و اگه نظری مخالف شماست درجا نگید روشنفکر بازی به معنای کلمه روشنفکر رجوع کنید 

خلاصه جشن تموم میشه هرکی میره سر زندگی خودش و میزنه چندسال بعد درکمال ناباوری شهرو حامله میشه! دختر خیلی خوشگلی میزاد به اسم "ویس". ویس رو میفرستن پیش دایه ای در جنوب کشور. از اونور موبد(همون پادشاه) یه داداش کوچیک داشته به اسم "رامین" که پیش همون دایه بزرگ میشده

دوست گرامی اقشار و صنف های مختلفی از جامعه اینجا عضو هستن طبیعی نظرات متفاوت باشه پس بدون توهین به گروه های دیگه نظراتتون رو بیان کنید و اگه نظری مخالف شماست درجا نگید روشنفکر بازی به معنای کلمه روشنفکر رجوع کنید 

ویس و رامین همبازی بچگی هم بودن اما یکم که بزرگ میشن برمیگردن پیش خانواده هاشون و تقریبا همدیگه رو فراموش میکنن. ویس برمیگرده خونه و چندسال بعد شهرو تصمیم میگیره که ویس با برادرش ویرو ازدواج کنه. تو فرهنگ اون زمان،ازدواج با محارم تو خانواده های سلطنتی رواج داشته ...چون عقیده داشتن میخوان خون سلطنتی اصل و دست نخورده باقی بمونه. بنابراین شهرو تصمیم گرفت دختر و پسرشو به عقد هم دربیاره. خواهر و برادر هم هردو به این وصلت راضی بودن. موبد وقتی این خبرو میشنوه یه پیغام میفرسته به شهرو که آی قول دادی دخترتو بدی به من




دوست گرامی اقشار و صنف های مختلفی از جامعه اینجا عضو هستن طبیعی نظرات متفاوت باشه پس بدون توهین به گروه های دیگه نظراتتون رو بیان کنید و اگه نظری مخالف شماست درجا نگید روشنفکر بازی به معنای کلمه روشنفکر رجوع کنید 

چی شد قول و قرارمون؟ اما شهرو میگه من راضی ،ویس راضی،ویرو راضی گور بابای ناراضی! ویرو و ویس رو به عقد هم درمیارن اما شب اول عروسی چون ویس دشتان(پریود) بوده اتفاقی نمیوفته و فرداش موبد کس خل لشکر میکشه سمت مهاباد. این وسط پدر ویس"قارن" هم تو این درگیری و جنگ کشته میشه.شهرو میبینه اوضاع خیطه رضایت میده میگه باشه بیا ویس مال تو وحشی! ویس خیلی ناراحت بوده و میخواسته با داداش خودش باشه نه اون پیرمرد زشت. اما چاره ای نداشته. شاه، برادرش رامین رو میفرسته که بره ویس رو براش بیاره. رامین به محض دیدن ویس قلبش میریزه تو پاچش و عاشق میشه.۱۰/اما ویس برای موبد بوده پس هیچکاری نمیتونه بکنه فقط تا قصر ویس رو همراهی میکنه. روزای اول ازدواج ویس و موبد ،بعد شروع میکنه دنبال دایه ی دوران کودکیش گشتن و پیداش میکنه

دوست گرامی اقشار و صنف های مختلفی از جامعه اینجا عضو هستن طبیعی نظرات متفاوت باشه پس بدون توهین به گروه های دیگه نظراتتون رو بیان کنید و اگه نظری مخالف شماست درجا نگید روشنفکر بازی به معنای کلمه روشنفکر رجوع کنید 

میره میگه دایه دستم به دامنت من این مرتیکه رو از روز اول با بهونه ی سردرد و دل درد و عزادادی بابام پیچوندم ولی دیگه نمیشه توروخدا یه کار کن این مرتیکه به من دست نزنه! دایه هم یه طلسم مینویسه میبره لب رود چال میکنه که شاه موقتا کاری به کار ویس نداشته باشه

دوست گرامی اقشار و صنف های مختلفی از جامعه اینجا عضو هستن طبیعی نظرات متفاوت باشه پس بدون توهین به گروه های دیگه نظراتتون رو بیان کنید و اگه نظری مخالف شماست درجا نگید روشنفکر بازی به معنای کلمه روشنفکر رجوع کنید 

شانس میزنه و طلسمو باد میبره و موبد تا اخر عمرش عقیم میمونه. خلاصه موبد عقیم میشه و ویس یکم اروم میگیره. بعد از مدتی رامین میره پیش دایه میگه توروخدا ویسو واسه من اوکی کن دوسش دارم. دایه هم میره به ویس میگه ببین موبد پیر و زشته ولی داداشش رامین نمیدونی چیه رامین دوستت داره توام زنی دل داری این موبدم که کاری به کارت نداره بیا یه یاری بگیر  از این افسردگی خارج شی.بعد ویس قاطی میکنه اونجا میگه: "هم از ويرو هم از من شرم بادت كه از ما سوي رامين گشت يادت مرا شوخي و بي شرمي ميامــوز كه بي شرمي زنان را بد كند روز‌ درواقع ویس هنوز به برادرش وفادار بوده و به دایه میگه برو خجالت بکش من دوتا شوهر دارم! اما دایه همچنان هی زیر گوش ویس از خوبیای رامین میگفته تا بالاخره ویس رضایت میده با رامین اسنا بشه. روزگار عاشقی ویس و رامین شروع میشه و ویس و رامین روز به روز بیشتر عاشق هم میشن

دوست گرامی اقشار و صنف های مختلفی از جامعه اینجا عضو هستن طبیعی نظرات متفاوت باشه پس بدون توهین به گروه های دیگه نظراتتون رو بیان کنید و اگه نظری مخالف شماست درجا نگید روشنفکر بازی به معنای کلمه روشنفکر رجوع کنید 



تمام این رابطه پنهانی و دور از چشم همه بوده. یه روز تو یه جشن بزرگی ،درباریان میان به موبد میگن ببین زنت تو باغ داشت با رامین حرف میزد و ما هم دیدیم حالا دیگه خوددانی! موبد خیلی عصبانی میشه جفتشونو صدا میکنه میگه دور از چشم من شما دوتا باهمید



دوست گرامی اقشار و صنف های مختلفی از جامعه اینجا عضو هستن طبیعی نظرات متفاوت باشه پس بدون توهین به گروه های دیگه نظراتتون رو بیان کنید و اگه نظری مخالف شماست درجا نگید روشنفکر بازی به معنای کلمه روشنفکر رجوع کنید 

ویس هم خیلی ریلکس زل میزنه تو چشمای موبد میگه آره دوسش دارم مشکلی داری ؟ موبد قاط میزنه و هرچی مادر و برادر ویس میوفتن وسط و ویس رو نصیحت میکنن ویس فقط و فقط اصرار میکنه که رامینو دوست داره و موبد براش اهمیتی نداره و اصرار داره هیچ خطا یا گناهی نکرده که بابتش شرمندهشاه موبد یه آتیش بزرگ به پا میکنه و به ویس و رامین میگه مگه نمیگید گناهی نکردید؟ بیا این آتیش! از وسطش رد شید اگه نسوختین یعنی بیگناهین منم کاری باهاتون ندارم! ویس و رامین تو همون گیر و دار فلنگو میبندن و فرار میکنن. یه مدت بعد رامین واسه مادرش یه نامه میده که بگه حالشون خوبه. اما مادر رامین همون نامه رو میذاره کف دست موبد میگه این دوتا آدرسشونو به من دادن برو پیداشون کن دهنشونو سرویس کن! شاه میره سروقتشون و ویس رو به زور برمیگردونه تو قصر خودش و از رامین جداش میکنه. رامین از دوری ویس خیلی دلتنگ  میشه و ساز "چنگ" رو اختراع میکنه.

دوست گرامی اقشار و صنف های مختلفی از جامعه اینجا عضو هستن طبیعی نظرات متفاوت باشه پس بدون توهین به گروه های دیگه نظراتتون رو بیان کنید و اگه نظری مخالف شماست درجا نگید روشنفکر بازی به معنای کلمه روشنفکر رجوع کنید 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز