الان بخاطرشرایطم لطف کرده اومده خونم بمونه کارموبکنه غذاکه کلن از بیرون خریدیم این دو روز کلن کمک آنچنانیم که نمیکنه یچیزی درخواست دارم یه کاردیگه میکنه حالاایناهیچی
یادچندماه پیش می افتم که به اسرار رفتم خونه پدری چندروزبمونم فحشی ناجوری نبودکه بهم نده اذیتی نبودکه نکرده باشه غذام که فقط یبارپخت من سرموانداختم پایین خوردم بقیش فقط نذری
نگین رفت وآمدنکن جلوبقیه مجبورم وانمود به رابطه خوبکنم
الان مشکلم اینه که من فقط از زبونش فحش شنیدم الان اینجایجوری لفظ قلم از قصدحرف میزنه حرصمودرمیاره چجوری تحمل کنم