2777
2789

دوستان من یه خواهر بزرگتر از خودم دارم حدود ده سال بزرگتر ۱۰ سال هم هست ازدواج کرده ، مامانم  خیلی بیشتر از من دوسش داره جوری که  خیلی تابلوعه،  مثلا امروز یکی از دوستام گفت خیلی معلومه ، یا یه بار یکی از دوستام اومد خونمون  مامانم بهش گفته بود، که سر زایمان من خیلی اذیت شده ، بعدش دوستم بهم گفت شاید واسه همین آبجیتو بیش تر دوس داره ، همیشه هم میگه من سر زایمان این خیلی مریض شدم از بچگی میگه بخاطر این ناراحتی اعصاب گرفتم ، ولی میگه واسه حاملگی آبجیم کلی خوشگل شده بودم ، یه بار بهش گفتم این کارت  زایمان نوشته  گروه خونی من به تو رفته گفتش که مطمئنی واسه توعه شاید ماله آبجیته، یا یه بار یکی از فامیلامون گفت من خیلی مهربونم مامانم برگشت گفت آبجیش هم همین طور،  یا من موش پشت پنجره بود گفت از بس ذاتت خرابه  موش اومده چرا واسه ما نمیاد،  ولی اینم بگم از نظر مالی بیش  تر   واسه من خرج کرده ، یه بار بابام  گفت پوست من سفید تر از آبجیمه مامانم گفت اون بچه بود از این سفید تر بود، یا ۱۰ سال پیش شوهر آبجیم زد تو گوشم من رفتم خونه مامان بزرگم  خالم به مامانم گفت برو نازشو  بکش برش گردون خونه ، مامانم گفت من کاري  ندارم هرکس خودش میخواد بیاد

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اون موقع ۱۳ سالم بود ، خیلی لوس بودم ، اومد خودی نشون بده ، چون بهش گفتم من اجازه نمیرم تو کال من دخ ...

چقدرعقده ایه مامانت باید همونجا خشتکشو میکشید سرش

درد دل با اب گفتم تا نگوید باکسی عاقبت ورد زبان ماهی دریاشدم😔💔🥀🥀🥀

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز