2777
2789
عنوان

جمعه عروسی برادر شوهرم بود

1301 بازدید | 20 پست

خودمم باردارم ولی هنوز شکمم درنیومده زیاد و به کسی جز مادرشوهر پدرشوهرم نگفتیم خداروشکر هیشکیم نفهمید تو عروسی از این خیلی میترسیدم 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خیلی بدم میاد کسی پنهون کنه حامله هست واقعا درک نمی کنم


منم خوشم نمیاد البته به من هیچ ربطی نداره اگه عریبه باشه واقعا حق تصمیم گرفتن با خودشه ولی خالم حامله شده بود با وخود صمیمیت خیلی زیااااااد ازم قائم کرده بودن بعد فهمیدم خیلیا خبر داشتن من غریبه بودم

واقعا حامله شدنش به کتفم نیست ولی ناراحت شدم که صمیمتم رو باهاش خیلی کم رنگ کردم ولی منطقا باز حق داشت نگه یچیز شخصی بوده که به من ربطی نداشته ولی بازم دلم یجوری شد

پارسی را پاس بداریم✅️زبان من جان من است❤️من همان دختر بی حوصله ی غم زده ام، دختری که رگ خوابش حرم است..✨️

خوبی عزیزم؟خوش گذشت عروسی؟برادرشوهرت تو عروسی که اخلاقش خوب بود؟

سلام عزیزم 

عین برج زهر مار بود همش پیش دوستاش بود و عروس بیچاره تنها شوهرم هی میرفت میاوردش ولی باز دوباره میرفت 

فیلمبردار و روانی کرده بود انقد که بهش گفت به عروس نگاه کن 

شوهرم ازش پرسیده بود چرا اینجوری رفتار میکنی گفت از صبح درگیر عکس و عکاسم خسته شدم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792