2777
2789

بازم خواب تو رو دیدم...
حیاط دانشکده پر از برف بود. از دور داشتی میومدی، برف روی موهات نشسته بود، گونه‌هات از سرما سرخ سرخ شده بود. منم پشت پنجره‌ی بخار گرفته ماتم زده بود ،  یه دختر بچه‌ی بی‌تجربه که دلش واسه یه نگاه تو پر می‌کشید. توی خیال خودم، می‌دیدم با تو زندگی می‌کنم، با تو خوشبخت میشم... دنیای کوچیک و بچگانه‌ی من پر از تو بود.
مثل همیشه می‌خندیدی... همون خنده‌ای که همه‌ی سرما رو آب می‌کرد.

یهو با صدای غژغژ کولر بیدار شدم. دوباره چشمام رو بستم و دوباره تو بودی...
این بار توی کلاس ۲۰۱ نشسته بودیم. استاد با عجله و داد فریاد میزد  : مدولاسیون پی‌اِس‌کا!

باز من از گوشه چشم نگاهت می‌کردم که باز داری می‌خندی.
یواشکی کف دستت چندتا اسمارتیز ریختم... همون لحظه فکر می‌کردم کل دنیام خلاصه شده تو همون چندتا دونه رنگی که رسید دستت.

و تو... باز هم می‌خندیدی.

صدات توی گوشم پیچیده بود : کجا بیام دنبالت؟؟ 

باز بهت گفتم نه نمیخواد بیا سر خیابون نیکوقدم تورو خدا یادت نره دیر نکنی.. 

بیدار شدم .. یادم افتاد اینبار خیلی دیر کردی انقدر که چیزی از من نمونده که بیاد سر نیکوقدم 

فلانی جان میدونستی من هنوز سر نیکوقدم جا موندم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز