دوستان من چنتا تا برادر شوهر دارم
یکیشون متاهله کلن
یکیشونمجرده دوسه سالی از خودم بزرگتره
یکیشونم کوچکه
بعد امشب خونه شوهرم اینا بودم من عقد هستم. بعد برادرکوچکتر که کم سنو ساله همش باهام شوخی میکرد باهام یا بازیمیکرد یا موهامو میکشید
یهو منم گفتم میثم بسته(میثم اسم برادر شوهر مجردمه )
من با میثم هیچ گونه حرفی نمیزنم جز سلام و علیک اسمشم صدا نمیزنم حتی
بعد چند روز پیش میخواستم جایی برم چون شوهرم عمل باز قلب انجام داده اصرار داشت که خودش بیاد برسونتم
گفت منو میثم میایم میثمم رانندگی میکنه
منم اصرار کردم که میثم نیاد
همش میپرسید دلیلش چیه؟ چرا نیاد منم چون خجالت میکشیدم گفتم نیاد چون باهاش راحت نیستم
گفت عجب اون وقت چرا، یبارم میثم اومد دم درمون بود شوهرم پیام داد گفت تونرو درو باز کن یه نفر دیگه بره منم پیامو ندیدم رفتم جلو در سلام علیک و اینا کردم شوهرم خیلی ناراحت شد خیلی
میگم نکنه شوهرم باخودش فکر کنه من از میثم خوشم میاد یا فکرشو میکنم که اسمشو اشتباهی گفتم
چیکار کنم دوستان
یلحظه این اسمو گفتم چشای شوهرم از شدت تعجب باز شد خودمم همینطور بعد گفتم ببخش اشتباه کردم
چیکار کنم؟ چی بگم