بابابام چند وقت پیش دعوامون شد سر اینکه بخاطر رفتارش داداشم رو کرد ب مواد و معتاد شد و فرستادیمش کمپ من و خواهرم و بابام چون پولشو داده بود میگفت کمپ دروغ گو و کلاه برداریه و ...
منم گفتم خوب میشه ولی باید کمکش کنیم
داد میزد من کمکش نمیکنم حتی اگر بکشنم
منم هر چی تو دلم بود از رفتار های بد گذشته ش بش گفتم و گفت م تقصیر تویه اینجوری شده و...
و الان چند ماه ارتباط نداریم
چند روز پیش رنگ زدم کمپ با داداشم صحبت کردم گفت برام سیگار و میوه بیارین
منم ب خواهرم گفته م ب بابام بگه براش ببره(خودم ی شهر دیگه م)
بابامم گفته خودم تازگی با مدیر کمپ صحبت کردم اگه چیزی میخواستن میگفت
و نبرده بود
الان جای من بودید حس و ری اکشن تون چی بود خداوکیلی
خودم میخوام بش زنگ بزنم باز هرچی تو دلمه بگم بش