خانواده شوهرم از وقتی فهمیدن باردارم حتی یه نون ندادن بهم
امروز فهمیدم مادرشوهرم برای عروس خواهرشوهرش ویارونه پخته فرستاده خیلی ناراحت شدم به شوهرم گفتم فردا روزی منم غذا نپختم براش دیگه عذاب وجدان نمیگیرم شوهرمم گف اصلا اونا به تو احتیاج ندارن خودم نوکریشونو میکنم خودم غذا میپزم
محبت اونا به عروس نمیرسه مامانم برای بچش میکنه برای دختر مردم برای چی غذا بپزه
واقعا قلبم شکست از حرفش خیلی نادونه
چ حرف زشتی زده
دعوا کردی باهاش یا درد دل
خاک تو سرش ببخشیدا
برات مهم نباشه منم از وقتی که باردار شدم هیچ کدوم از فامیلای شوهرم نیومدن یه احوالی بپرسن
شما توقعت زیاده ،نباید گلایه میکردی
ایشون هم بد جواب داده
چه بیشعوره
خیلی بد گفته
ولی توام ولشون کن بخاطر خودت حرص نخور ری اکشنم نشون نده
من حالا شوهر تو رو نمیشناسم
ولی من اگر اینجوری بگم به شوهرم بگم منم نمیکنم فردا روز
از حرصش شاید همین حرفای شوهرتو بزنه
ولی من شوهرمو میشناسم از حرص کم محلی خانوادش و ادیت شدن من و به رو آوردنم‌میگه این حرفارو
بعدنم میره به مامانش چیز میگه
مگه حامله میشی ک از دیگران خدمات بگیری؟
وقتی اینطوری میگی معلومه شوهرت اینطوری جوابت رو میده
دختر مردم ؟
چه حرفیه
چند روز دیگه که بچه هم بدنیا بیاد چه پسر چه دختر رو اونم عیب و ایراد میزارن خب
بی سیاستی یعنی همین که اعتراض الکی بکنی به جای عمل کردن
نیاز نبود بگی چیزی فقط کافی بود انجام بدی در اینده
دیگه از اون مادر این پسر بعید نیست که عزیزم
دهن به دهن نشو
ما هم چیزی ندیدیم
