هرچندوقت داستان داریم سر این قضیه
من متنفرم از آوردن حیوون به خونه. هم میترسم هم سختمه تمیز کردن و رسیدگی بهشون.
دختر ۸ سالشه. دیوونه کرده منو
یه مدت بیخیال شده بود. حالا امروز رفتیم خونه دوستم. دختر دوست دیگم برای این از گربش تعریف کرده. دیگه باز گیر داده منم میخوام. همیشه میگه یکی از آرزوهامو حیوون خونگی داشته باشم.
امشب وسط گریه میگه این زندگی منم هست و قرار نیست شما برای همه چیش تصمیم بگیری!!!!!!!