حس میکنم عشقت دردی که دنیامو بغل کرده ////حال و هوای من تا بر نگردی بر نمیگرده///وقتی ازم دوری دل تنگی رو قلب من آواره ////هر جا برم فکرت حتی یک شب تنهام نمیذاره////حال دلم باتو خوشه بغضت صدامو میکشه این عشقه/////هر جا که میرم مقصدی با من به دنیا آمدی این عشقه/////وقتی بهت فکر میکنم حس میکنم عطر تو رو میگیرم////حتی من از تصور اینکه به من فکر میکنی میمیرم///////وقتی ازم دوری دنیام جهنمه حس میکنم هوا کمه/////هر جا برم دورم هر جا بری دوری////غربت تمومه عالمه////وقتی ازت دورم قلبم نمیزنه این حال هر شب منه////دنیا بدون تو زندون بی دره بغضه که گریه میشه یک ذره......
خیلی زورگو هس، تمام طول سال تو شهر غریب دم نمی زنم. عید که میریم شهرستان به خانواده هامون سر بزنیم، همش می خواد جاهایی که اون دوس داره برم، و این باعث دلخوری میشه. من جاهایی که دوس داره میرم، اما اون نه.
من یه خواهر و یه برادر دارم، با یه خاله و یه دایی و دو عمو، در حالیکه اون کلی قوم و خویش داره و خونه همه منو میبره، و من هم خیلی خوب استقبال می کنم، بهش می گم بریم خونه دختر خاله و دخترعموم، اصلا قبول نمی کنه و منو ناراحت می کنه.