بچه ها من عروسی پسر داییم بود بعدفردا شب عروسی خونه زندایی بودیم به دعوت خودش
بعد داشتیم در مورد به قضیه ای گفتگو میکردیم با چند تا از دخترا و زن های فامیل تو این بین زندایی من متوجه شد من پشت لبم و ابروم برداشتم( امسال دانشگاه میرم و قبلش هم بور بودم مشخص نبود فقط بعضی وقتا مشخص میشد که دیگه به انتخاب خودم و خانوادم برای تمیزی و زیبایی بیشتر اصلاح کردم برلی عقد برادرم)بعد یدفه زنداییم تو جمع گفت تو هنوز وارد دانشگاه نشدی این کارارو میکنی دانشگاه بری چیکار میکنی؟؟!
من اون موقع میتونستم جوابشو بدم ولی ترسیدم بحث پبش بیاد
چی میخواستم بهش بگم؟عروسی همین پسرش
عروسش تو سال کنکور با پسره عقد کردن چون باهم دوست شده بودن
دلم میخواست بهش بگم که حداقل میخوای ینفر و تخریب کنی یجور تخریب کن که گل به خودی نباشه شماها که عروستون هم بزور خودشو به وارد خانوادتون کرد اون که هنوز وارد دانشگاهم نشده بود که(زنداییم این وصلت و نمیخواستن)
به جون خودم دنبال حرف نمیگردم ولی خیلی حرصم گرفت از بابت اینکه اینطوری بهم گفت
منتی نیست پسر داریم هست و زنداییم ولی سر عروسی پسرش خیلی منو مامانم کمکش گردیم
شب قبل عروسی مهمونی داشتن یه عالمه اونجا تو پذیرایی کمکش کردیم
روز عروسی زنگ زد گفت پاشید بیاید کار دارم تالار گفته میوه هارو بشورید تند تند و منو مامانم و چند نفر دیگه یه عالمه میوه رو شستیم و جا به کردیم پا شدیم واسه نهار روز عروسی که اونجا تو شهرستان رسمه کمکش کردیم
به نظرتون به روش بیارم ؟