کمکم کنید
به خدا تبلیغ نیست و من هرگز شماره طرفو نمیدم
به جان مادرم دارم دیوونه میشم
من پیش یکی رفتم واسه باطل شدن طلسم
همون روز یه مردی اومد دیدنم که فهمیدم دو سال پیش اومده خواستگاریم ولی بابام بهم نگفته
خب تو این دو سال یه رابط فرستاده که اونم به دروغ گفتن بهش دختره گفته قصد ازدواج ندارم
اینو مطمینم راست میگه اون آقای دعانویسم اسم شو بهم گفت
دقیقا همون خانومه گفت اون بین تون جدایی انداخته
خب من اول عاشق ش نبودم
تا عاشقش شدم هرروز باهاش دعوا دارم
تا اسم خواستگاری میاد
یهو فرداش جنی میشم
دعوا میکنم و....
دارم روانی میشم
چم شده
چرا عین بچه ها میکنم
کار طلسمه ست؟
از روز باطل سحر هم کا خانوادم بی جهت باهام حرف نمیزنن
خواهرام و مادرم شدن یه تیم
با من حتی حرفم نمیزنن خدا شاهده
چرا اینجوری شده