مادربزرگم نمیدونم مشکل اعصاب داره یا نمیفهمه نمیدونم مامانم اینطور گفت
حالا هر جا میریم ابرومونو میبره تو رستوران به پیتزا میگهه اییین چیهه فلانه بهمانه هی داد میزنه یا نمیفهمه یهو میشینه بد گویی میکنه
خونه دایی مامانم پشت سرشون بیخود بد و بیراه میگه
خلاصه ابرو نذاشته برامون ماحالا به اجبار اوردیمش سفر خستمون کرده مادرم بهش گفت چادرت در بیار راحت باشه تو خیابون داد میزنه که گفته ل خت کن
حالا خودتون بدونید چی میکشیم پدربزرگمم هیچجا دنبالش نمیاد چون ابروشو پیش فامیلاش میبره بد گویی میکنه بیچاره پدربزرگم شکسته میشه
دکتر هم نمیشه بردش اخه به چه بهانه ای اگه ببریمش کل کوچه رو باخبر میکنه ابرومون میره