بچه ها من نمیخوام تبلیغ چیزی رو بکنم یا اصلا بگم خوبه یا بده فقط سرم داره سوت میکشه و باورش دیگه برام سخته
من یک دوستی داشتم که توی یک خانواده فوق سختگیر با بابای شکاک و بداخلاق زندگی میکرد در حدی که مادرش نمیتونست بیاد دم مدرسه دنبالش و مدام درگیر بودن این داستانا ادامه داشت مادرش هم همش میگفت ای کاش یکی پیدا بشه یک کاری کنه و … چندتا جا هم رفتن و تعریف میکرد برای من ولی ظاهرا نتیجه نداشت
تا اینکه یهویی همه چیز عوض شد باباهه دیگه گیر نمیداد
هیچی نمیگفت ؛ بی حجاب شدن همگی و تا ۲ صبح هم اگر بیرون بودن صدای هیچکس در نمیومد
توی همین دوران دوستم با یک پسره آشنا شد که اگر بگم یارو براش میمیره و چیکار میکنه کم گفتم یک دفعه برای همشون کار عالی پیدا شد و ….
خلاصه یهویی من دیدم که اینا رفت و امدشون به یک شهری به بهانه های مختلف زیاد شده نمیگه کجا و فقط میگه باید بریم سفر
من خودم میخوام اعتقاد نداشته باشم و باور نکنم ولی اینو میبینم و میدونم دستشون توی این کاراست سرم سوت میکشه دیوونه میشم
واقعا نظر شما چیه