دوستم اومده خونمون بهم میگه چرا شب عروسیت اینطور میرقصیدی حالا نه با کلام درست طوری که مسخره کنه بهم میگه چرا تور سر تو میاوردی دو طرف صورتت ...بعد من گفتم آخه میترسیدم تور شل بشه بیوفته...بعد قاه قاه بهم میخندید میگفت لباتو چرا حالا غنچه کرده بودی میرقصیدی منم بهش گفتم تا جون تو بیاد بالا همینو میخواستی بگم؟
دیگه چیزی نگفت دهن گشادشو بست آخه من میدونم چ مرگشه نمیتونست ببینه شوهرم بتونه برام عروسی خوب بگیره بعد اون شب یهترین شب زندگیم بوده با بالاترین استرس هل و تنش ها فقط میخواست بهم بفهمونه که ایراد داشتی خوب نبودی....