ما هم یه دوست خانوادگی داشتیم کلی زنگ و دعوت بعد تو راه که میرفتیم زنگ میزد مرغ بخر بیار جوجه بزنیم تازه وقتی هم میرفتیم خانم هیچ کاری نکرده بودآقا سبزی و کاهو تازه میخرید من بدبختم مثلا رفتم مهمونی کلا گذاشتمشون کنار
رفت و آمدی نداشتیم که بی احترامی کنن فقط یه بار اونا دو سال پیش اومدن خونمون بخدا اصلا دوست نداشتم بریم چون حتی تلفنی باهم در تماسم نبودیم آقاهه یکی از دوستای قدیمی همسرم بود