تیکه انداختن ، شوهرم چیزی نگفته
فقط یه بار باردار بودم داشتم از عرض خیابون عبور میکردم برم داروخانه
همسرم تو ماشین منتظرم بود
یه موتور با دوتا پسر جوان از جلوم با سرعت رد شد به نیت اذیت بعد که دوباره از داروخانه اومدم بازم کارش رو تکرار کرد
شوهرم دیوونه شده بود با ماشین تعقیب شون میکرد که بگیردشون
رفت جلوشون میخواست با قفل فرمون بزنه با کلی خواهش و التماس راضیش کردم ولشون کنه