منو رلم 3 ساله باهمیم خیلی خیلی باهم خوب بودیم رفیق بودیم هر اتفاقی می افتاد واسه هم تعریف میکردیم و میکنیم درد و دل پیشش میکردم و میکنم
خواستگاریم اومد بابا رد کرد گفت کنکور داره شوهرش نمیدم تا دانشگاه خوبی قبول شه بره
رلمم گفت باشه امسالم پات میشینم
خانوادم خبر نداشتن باهاش در ارتباطم
زن بابام از بچگیم خیلی اذیتم میکرد خیلی خیلی دلم پر بود از دستش
پیش کسی میگفتم ک زن بابام اذیتم میکنه شر میشد دعوا میشد خانواده مادریم پشتمو میگرفتن بابام عصبی میشد واسه این سکوت میکردم همش میریختم تو خودم
تا اینکه با عشقم رل شدیم و همیشه پیش اون درد و دل میکردم میگفتم اذیتم میکنه و فلان اونم هیچوقت توی این 3 سال حرف بدی ب زن بابام نزد همیشه با احترام راجبش حرف میزد فقط دلداریم میداد میگفت اروم باش درس بخون قبول شی دانشگاه زنم شی اینطوری آرومم میکرد
چند وقت پیش ب زن بابام گفتم ک از این خواستگارم خوشم میاد رفیق داییمه بعد کنکورم باز میاد خواستگاری داییم واسطمونه گفتم کمکم کن بهش برسم
اونم نمیدونم یهو زیر و رو شد از اون موقع خیلی خیلی اخلاقش بهتر شده همش میگه چون همو دوست دارید کمک میکنم بهم برسید کمک میکنم باباتو راضی کنی و.........
اینا رو ب رلم گفتم باورش نمیشد میگفت چطور ده ساله اذیتت میکنه یهو اینقد خوب شد داره نقش بازی میکنه ولی نقش نیست جدی دارم میبینم همش فکر میکنه چکار کنه بابامو راضی کنه
ولی رلم ی چیز گفت ک بهم ریختم
گفت میخواد از دستت خلاص بشه واسه این داره تلاش میکنه با من ازدواج کنی
با اینکه اگه این باشه من خواستگارای دیگه ایم دارم چرا نمیخواد با اونا ازدواج کنم چون میدونه اینو دوسش دارم
این حرفش احساس کردم درد و دلمو زد تو سرم حس کردم طعنه زد یعنی چی این حرف
من حساس شدم یا واقعا طعنه بود ؟؟
نظرتون خیلی برام مهمه میخوام بدونم واقعا ادمی هست ک باهاش بتونم بعد ازدواجم رفیق باشم درد و دل کنم یا میزنه تو سرم
بعد سه سال الان میخوام بدونم چرا اینو گفت
توی این س سال همیشه درکم کرده همیشه باهاش درد و دل کردم اگه اینطور ادمی باشه ک طعنه بزنه ک نباید باهاش درد و دلم کنم هعییی
بقیه اخلاقاش خیلی خیلی خوبه خدایی پسر خوبیه دوسمم داره ثابت کرده
ببخشید طولانی شدددد