پسره و خانوادش یه بار اومدن خاستگاری ولی نخواستیم عجله ای بشه تو جواب مثبت دادن
حالا یه بار دیگه هم میخوان بیان که بیشتر با هم اشنا بشیم
حالا بابام پا شده زنگ زده به خانوادشون و به صرف شام دعوت کرده
خب مگه نامزدیه
حتی من نامزدی سراغ دارم شام ندادن فقط شیرینی دادن
ما هم دفعه اول که اومده بودن چایی دادیم فقط
خب این سری اگه میومدن میتونستیم با چایی و شیرینی و میوه پذیرایی کنیم دیگه نیازی به شام نبود
منم یه دختر دست تنهام چجوری شام بپزم برا اون همه ادم مجبورم برم به زنداییم بگم بیاد کمکم که اونم منت میزاره سرم خسیس نیستم ولی خیلی بدم میاد جلو جلو بخوایم از اینکارا بکنیم خب حالا اومدیم و فرداش من جوابم منفی شد
بعد اینا نمیگن خب اگه قرار بود جواب منفی بده چرا اومدن شام دادن اصلا!!انقدر بریز بپاش کردن
حالا اینا به کنار از کارهای بابام متنفرم. این فقط عجله داره منو شوهر بده که خودش بره راحت زن بگیره
حالا انگارحوری پری نصیبش میشه نهایتش یه پیرزن چروکیده رو بهش بندازن!!
حالم از بابام و خاستگار هایی که برام میاره بهم میخوره دیگه