بی نهایت ازش بدم میاد بی نهایتتتتتت
نفرت دارم ازش یعنی وقتی میبینمش تمام سلولای بدنم میلرزه
۵ سالم بود دوتا دستامو با قاشق سوزوند میگفت نباید گریه کنی با اون سوزش خوابم برد وقتی مامانم باردار بود سر من یکسره کتکش میزد
وقتی بچه بودم یبار مریض بودم از بدن درد نالع میکردم بابام داد زد سرم گفت خفه شو مامانم سریع منو برد اتاق منم گریه کردم تو اتاق قلبم درد گرفت از شدت ناراحتی
یبار چنان با کمربند کتکم زد که کل بدنم کبود بود اونموقع ۱۲ سالم بود منوداداشمو نصف شب انداخت تو انباری تاریک که پرسوسکه . داداشم ۵ سالش بود بغلش کردم تا نترسه😞
کار نمیکنه خرجی نمیده خودمون شکممونو سیر میکنیم مامانم میره خونه های مردمو تمیز میکنه دیروز رفته کار کرده بعد بابام دیشب رفته با کارت مامانم ۷۰۰ تومن برای خودش داروی آرامش و اعصاب گرفته توله سگ خداروخوش میاد خدایی؟
ی خواهر اشغالی داره که همیشه ازش طرفداری میکنه فکر میکنه برادرش پیغمبره بابام دوروز رفت خونشون بمونه خواهرش هرروز زنگ میزد به مامانم اره بهش زنگ بزن بیاد خونه اینجا نمونه 😂
خیلی اعصابم خراب شده انقدر غصه میخورم چشام از اعصاب تاره درد میکنه
بعد با این اشغالا توقع محبت داره