دیشب دوستم بهم زنگ زد گفت میشه بریم بیرون همو ببینیم من اصلا اهل بیرون رفتن نیستم ی بار تاپیک زدم یکی از خانما بهم گفت سعی کن یکم بیرون بری توی خونه نمونی منم سرحرفشون گفتم باشه بریم خواهرم اومده خونمون ک جدا بشه با دوتا بچه بعدش خیلی روی اعصاب آدمه بخدا شاید همه بگن خیلی مقصرم ولی خیلی ردی اعصابه دیدم بهم گفت میری بیرون برو فلان چیز بگیر برا مامان من یک ماهه بخدا با توجه به اوضاع بد کشور حقوق نگرفتم بخدا حتی ی چیز ساده ام برا خودمنمیخرم آخه ی تومن پول دارممیترسم تموم آخه من از کی بگیرم خدا میدونه اینم دستم خالی بود از رفیقم قرض گرفتم انقد دستم خالی بود بعد گفتم نمیتونم دیدم شروع کرد به بد بیراه گفتن بمن بی عرضه بیشعور فلان فلان خدا مرگت بده منم جوابشو دادم دیدم گفت تو ول هستی معلوم نیست با کی میخوای بری جلو داداشم این حرفو بهم زد منم بهش گفتم خودت دوتا دختر داری جلوی دخترای خودتو بگیر لازم نیس بمن چیزی بگی یهو دخترش بمن حمله کرد دروغ چرا منم انقد عصبی بودم دخترشو متقابلا زدم و خواهرمم حمله کرد زدم اصن نمیدونم اونهمه قدرتو از کجا آوردم من اصن اینهنمه زور نداشتم کتک. کاری کنم خواهرم ی جای سرم ریزش داره داره کچل میشه موهاشو گرفت کشید منم موهای اونو گرفتم کشیدم حتی صدای کنده شدنو میفهمیدم نمیدونم چرا انقد امروز روز بدی بود خواهرم از خونمون رفت حالم خیلی بده حس میکنم نباید چیزی میگفتم دیگ توانایی گریه ام ندارم💔
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
تو نباید چیزی بهش میگفتی وقتی میدونی انقدر بی اعصابه خب
چی شد که وارونه شدیم؟💢رسیدیم به دوره ای که به چیزایی افتخار میکنن که یه روزی سبب خجالت بودن ،به خیانت میگن تجربه!به بی تعهدی، سبک زندگی!به بی اخلاقی، رک بودن!به فحشا، جسارت!به دیده شدن، موفقیت!به سطحی بودن، باحال بودن!و هرچرندی که خودشونم ازش ته دل راضی نیستن میگن "خود واقعیم"!
وای چه شرایط سختی تو نباید چیزی بهش میگفتی وقتی میدونی انقدر بی اعصابه خب
همش اون همه باید به فکر ی نفر باشن همش باید ی نفر بمیره ک همه بفهمن ی نفر حالش خوب نیست کی از دل کی خبر داره کی میدونه توی دل من چی میگذره ک دلم خواست ی ساعت برم بیرون