شوهر منم لباساشو با مادرش میرفت میخرید
موقع نامزدی مادرشم همکاری میکرد جلو من مستقل نشون میدادن میگفتن ما کاری نداریم و..
ولی بعدش جایی میرفتیم ب قدری زنگ میزد ک جواب نمیدادیم میشد قهر و استرسای شوهرم فقط فکر پاچه خاری بود ک ی هدیه هم برا اون بخریم قهر نکنه باهاش
مجبورم میکرد منم چیزی میخوام بخرم حتما از مامانش نظر بگیرم
دقیقا این اواخر شده بود یه پسر بچه پنج ساله
حتی برا طلاقموناومد پیشم گریه کرد گفت مامانم میگ جداشو من دوست دارم
ولی دیگ ب قدری اذیت شدم کشش نداشتم گفتم برو بخواب بغل ننت
از من به تو نصیحت بیشتر از خودش مامانش مهم و تاثیر گذاره
هیچوقت حرف مامانشو بعد ازدواج نمیزاره زمین ب حرف زنش گوش کنه
گول نخور مشاور برو
واقعا میگم زندگی با پسر مامانی دووم نمیاره