سلام ۱۰ساله ازدواج کردیم همسرم تک پسره خانوادش با وعده وعید الکی راضیم کردن اومدم سره زندگی اما هیچ کاری نکردن توخونه بابام توناز و نعمت بودم و کلی زحمت کشیدم درس خوندم و ...الان چی تو حومه زندگی میکنم خونه مستاجری و چون بچه کوچیک دارم توخونه دورکاری میکنم خرج خودمو بچمو درمیارم ماهی هزارتومنم نمیده بعد حرفم میزنی میگه همینی که هست میخای بخاه نمیخای به سلامت برو خونه بابات
دلم گرفته بخاطر بچم دارم تحمل میکنم وگرنه برم خونه بابام بهترین زندگی رو دارم خسته شدم از این شرایط نه خودش تلاشی میکنه نه به خانوادش حرفی میزنه میگه همینی که هست
خسته ام خسته