باباش فوت کرده بود.
اومدگفت عاشقمه منم گفتم نه کسی تو زندگیمه ( نبود) بخدا شکسته شدنش رو دیدم
بعد اون درس رو ول کرد خونه نمیرفت خانواده رو اذیت میکرد
تا اینکه بهش پیام دادم گفتم کسی تو زندگیمنبود
همه چی خوب شد. درسشو خوند و دیگه نمیرفت بیرون خونه مجردی داشت بهش گفتم بدم میاد ازش
داد اجاره. میرفت سرکار ( وضع مالیش عالیه ولی میخواست خودش کار کنه بخاطر یه لج بازی با مامانش) میگفت تا حقوق وپول خونه رو برات بریزم
بهش گفتم نرو سرکار و رفیقاتو هم ول کن. بخدا شب و روز تو خونه نشست خوند
نامزدی کردیم بی سر و صدا. کلی طلا و.. اوردن
مرد بود واقعا 😭 ولی من احمق دو سال دلم یه جای دیگس. دو سال با فکر یکی دیگه زندگی میکنم
هرکاری کردم فراموش بشه حتی با همون پسر بخاطر فراموشی رفتم تو رابطه
نامزدی روچند روز پیش به هم زدم اومد گریه کرد مامانش التماس کرد گفت تازه داره زندگی میکنه
ولی نمیتونم داغونم خودم