یادگار کودکی و عشق 12ساله
کسی که اصلا بهش نگفتم بهم گفت که خواب دیده ی خانمه گفته منو اون هیچ وقت قسمت هم نیستیم خیلی خیلی همو میخواستیم ولی نشد و جور نشد یبار دیگه خواب دیدم تو ی مراسم زنانه کنار هم نشستیم و همسر الانم چند متر انور تر نشسته بودیم همسرم خیلی بهم نکاه میکرد و خانما پچ پچ میکردن من از ترس ابروم پیش خانما رفتم پیش شوهرم نشستم وباهم با ی بچه رفتیم ولی تا اخرین لحظه دلمون پیش هم بود
من حتی دوران مجردی ازدواج با این همسرمو توی خواب دیدم
ازدواجم با همسرم تو سن کم بود و کاملا اجباری الان مادرشوهرم یهو گفت عشقای پاک هیچوقت هیچوقت بهم نمیرسن من هنوز که هنوزه تا اسمش یانشونی ازش میاد ناخداگاه گریم میگیره لعنت به سرنوشت🥺