میشینمو حسرت اون خانوماییو میخورم که شغل وکار پردرآمد دارن خصوصا اونا که داروسازن یا بانکین یا هر شغل دولتی بالایی دارن یا حتی کارآزاد پردرامد.
خیلی شرایطم که خوب باشه ازدواج میکنمو بچه دار میشمو همش بچه داری واشپزی وهیچ موفقیتی به دست نمیارم
همیشع هم به بقیه میگم اگه شغل خوب پردرامدی داشتم ازدواج نمیکردم ومیزنم تو سر شوهرم
حسرت یه محبت پدرانه ودندونای سالم هم که همیشه به دلم موند
خیلی دلم واسه خودم.🥺🥺..
ادمی که زرنگ وباهوش بود ولی به عشقش نرسید رشته ی خوب قبول نشد وپدرش کتکش میزد
تهشم مجبورم میکنن با هرکی خودشون میخام ازدواج کنم
یه ازدواج اجباری که قول میدم زهرمار شوهرم کنمش