بعدکه گوشیو قطع کرد
هی دنبال این میگشت
که ببینه کسی هست تیشرت
سرخابی پوشیده باشه
چون پسره اینو گفته بود
خبببب بعد چقد منتظرموندن
پسرع رود دید که از کنارش رد شد
نههههه وای اصلابه دل ماهلین ننشست
زیبا نبود قدمتوسط روبه کوتاه
تناسب اندامنداشت
رنگ پوست تیره و پسره فقطططططط۱۸سالش بود
تیپ بدو..
ماهلین یه نیم نگابهش انداخت و..
بعدش که اومدن خونه بازنعموش خونه عموش نموند
و فرداش رفت خونه خودشون
فرداش به دوستش گفت که بگو که اون پسره(اسمشو میذاریم میران مثلا)گفت بگو میران بهم زنگ نزنه من نمیخوام و ازاین حرفا
ولی برعکس میران خیلی از ماهلین خوشش اومده بود
و قبول نکرد که ادامه ندن
دوستای ماهلین اونوتحریک کردن که بچه س حالا قیافشم
خوب میشه و اصل اینه ازالان کار میکنه
و خوش صحبته و ماهلینم همش یادحرفای قشنگ میران
میوفتادو دلش برای حرفاش پرمیزد
اما قیافه شو دوس نداشت
ولی بالاخره دوباره راضی سدو بعد یه هفته
باهم دوباره حرف زدن
میران گفت که توچرا انقد خشگلی ماهلین
تو شبیه فرشته هایی ومن همه دوستای دخترمو
به خاطر توجواب کردم و میخوام باتوبمونم
اینوک گفت قند تودل ماهلین آب شد
و دوباره قلبش رفت
و همون روز میران قسمش داد
گفت همه چیوراستشو بگو چن سالته و کجایی و
اسمت چیه و ماهلین همه چیو گفت بهش