تو پارک بودیم من خواهرم دختر خالم مامانم و خالمم بودن داشتن با یه زنه صحبت میکردن من رفتم گوشیم رو از مامانم بگیرم زنه گفت دخترت چه خوشگله بعدش ۵ دقیقه نکشید داشتم با دخترخالم و آبجیم راه میرفتم پام پیچ مانند خورد یه دردی کرد زنه ی بی ناموس چشمم زد
فقط اینو میخوام بگم خواهشا مردمو چشم نزنید
بعضی ها چشماشون یه جوریه که سنگ رو از وسط میترکونن