همه خونه مادربزرگمن خودم تنهایی خونم هرچقدر مامانم زنگ زد التماس کرد بیا نرفتم زنداییم و دخترش از سر حسادت اون شب ت جمع خاله هام و شوهر خاله هام جنگ بپا کردن چون من میخوام با پسرخالم ازدواج کنم انقد دادو بیداد کردن حرف زدن ک این خرابه دوس پسر داشته میرفته خونه پسرا و......دلم خیلی گرفته🥲هرچند ک خالم اینا ریدن بهشون و حتی پسرخالمم گفته مجرد بوده هرکاریم کرده دلش خواسته به شماها ربطی نداره ولی خب من خیلی خجالت میکشم احساس میکنم دید همه نسبت بهم خراب شده 😞
امضا بلد نبودم اثر انگشت زدم🙄😒دستم به دامنت لایک نکن لااایک نکنننننننن😡کاربری دست ۳ نفره تاپیکارو دیدین تعجب نکنید☺😂
نه نکن. مخصوصا الان که حس بدی داری. کلا اینو برا همه ی زندگیت یادت باشه وقتی حس و حالت بده، نه تصمیمی بگیر نه با کسی حرف بزن. تصمیم گرفتن رو بذار برا وقتی که حالت خوبه. چون آدم همیشه تو حال بد، تصمیمات اشتباه میگیره.
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
من بودم با پسرخالمم ازدواج نمیکردم، حال و حوصله حاشیه ندارم
و تمام شب را برای دخترهایی که در تنهایی از خودشان خجالت میکشند گریه کردم. دخترهایی که بعدها از خود متنفر میشوند و مثل یک درخت توخالی ، پوستهای بیش نیستند. و عاقبت به روزی میافتند که هیچ جای اندامشان حساس نیست، روح و جسمشان همان پوسته است، و خودشان نمیدانند چرا زندهاند…