خواهرم بیست سالشه من ۲۵ هردو متاهل و جاری هستیم من رانندگی میکنم اون هم میگه منم باید این ماشین برونم . فقط بهش گفتم هنوز سنت کمه و میترسم رانندگی کنی بذار چندسال حداقل بگذره . چه لزومی هردومون بیفتیم تو خیابون . بهم گفت تو خودتو بکشی هرچی بگی من هرکاری بخوام انجام بدم . یعنی دلم هزار تکه شکست . ابنم بگم این خواهرمو واقعا به طور خاصی دوست داشتم از بچه هامم بیشتر دوست داشتم اما کم کم چنان از چشمم افتاد که