سلام دوسال پیش یه تاپیک گذاشتم و گفتم خانواده عشقم نمیان خواستگاری ، برید بخونید تا متوجه حاد بودن داستان بشید ، همون سال 1402 خیلی تلاش کردیم خیلی ها پادرمیونی کردن خب یه مسائلی این ازدواج و بیشتر خراب میکرد اینکه کارش شراکتی بود ، نه پس اندازی نه خونه ای هیچیییی نداشت رسما ولی خب خانواده من به نظر من احترام گذاشتن ، اونقدر حرف زد با خانوادش و بحث شد که بلاخره رضایت دادن که بیان
خواستگاری ، بله برون و عقد تو سه روز پشت هم شد چرا ، بخاطر اینکه خانوادش به زور رضایت دادن و راهشون دور بود نمیتونستن بیشتر بمونن
اومدن و صحبت کردن و اوکی شد یه نشونم همسرم برام خرید انداختن و رفتن و فردا شب بله برون هم انجام شد تک تک وسیله های بله برون رو باهم خریدیم خلاصه عقد کردیم و یه جشن تو تالار هم گرفتیم تمامممم مسئولیت مراسم ب گردن خودمون بود از دیدن تالار ، خریدن میوه و شیرینی ، پیدا کردن ارایشگاه ها ، پیدا کردن ماشین ، گرفتن فیلمبردار و... خلاصه همه چی
همسرم هیچی نداشت ، تو این یکسال و نیم ، تمام جهاز و خودش گرفت ، ماشین گرفت ، خونه هم داریم اجاره میکنیم چندوقت دیگه هم عروسیمونه ما باهم ساختیم از صفر بدون کمک خواستم بگم الویت و نذارید به ملک و ماشین اگه واقعا کسی رو دوست دارید و ازش مطمئن هستید که ارزش وقت گذاشتن داره ، بمونید و باهم بسازید ، ادم درست خیلی سخت پیدا میشه
امیدوارم هیچکس روزایی که من تجربه کردم براش اتفاق نیفته و تمام عاشقا بهم برسن