شوهرم شهر دیگه رفته کار پدر مادر و مادرشوهر اینا هم دورن ازم مثلا ۵۰ کیلومتر اینا فاصلس
بعد من این مدت میرفتم خونشون این هفته امتحان داشتم نرفتم قرار بود بابام خواهرمو بیاره بمونه پیشم شوهرمم فکر میکنه مثلا اونا میان خیالش راحته .ساعت عفت شب مامانم زنگ زد که بابات خستس نمیاد دیگه.
خیلی دلم گرفته به شوهرمم نگفتم تنها موندم گفت اگه نیامدن بهم بگو تنها نمونی .منم نگفتم گفتم حالا بگم عصبانی میشه میگه برو خونه داداشم منم با جاریم جدیدا اختلاف دارم نخاستم اونجا برم برای همین زنگ نزدم
هستین یکم درد دل کنم ؟