دوستم همزاد داشت و شب ها میلرزید و خواب های بد میدید به گفته یکی از آشناها رفته پیش یک دعانویس که دعای حرز براش بنویسه
یه مدت سه دعا مینویسه خوب بوده بعدش میبینهفلج میشه پا درد میگیره یه طرف بدنش کلن بی حس هست بدبخت، زنگ دعانویسه میزنهمیگه قضیه چیه میگه تو باید سنگینی دعارو پس بدی بیاد برات دعای رفع سنگینی بزنم دوباره پول میده یه مدت حالش خوب بوده دوباره فلج میشه این چرخه یکساله ادامه داره نزدیک سی میلیون پول کشیده بعضی دعاهاشخوب بوده برای دوستم ولی میفهمه این آدم از عمد با موکل اینو فلج میکرده که دوستم همش پای این دعانویسن باشه(دعانویسه زن هست)خیلی کارکشته و هار هست دوستم اون هفته بهش گفته نمیخوام ازت دیگه دعا بگیرم زنگ من نزن
کلی فحاشی و توهین کرده گفته به حضرت عباس قسم بلای بدی سرت میارم و پای نابودیت وایمیسم بشین تا برات بگم
دوستم میترسه میگه خیلی کاربلده دست از سر دوستم یرنمیدارع یه جوری داره وادارش میکنه که ولش نکنه و همچنان ازش دعا بگیره زور زورکی
منم گفتم بهش زنگ بزن بگو همین الان میکشمت قانون میدمت دست سپاه اگر کم و زیاد شدن ازت نمیگذرم هرجا باشی میام پیدات میکنم دوستم میگه ول کن این دیوونه اس نمیخوام چیزی بگم بنظرتون چیکار کنه؟ یعنی شکایت کنه یا به پاسگاه بگه کاریش میکنن