اگر دوست دارید تعریف کنید
ما خیلی مشکل داشتیم اون همش دنبال دختربازی و دور دور و چت با دخترا بود خیلی هیز بود یعنی من زندگیم شده بود اشک و غصه و غم و جرو بحث که این کیه باهاش چت کردی و اینا
هی بهم میگفت دوست ندارم من اومدم خواستگاری یه موز بردارم و فکر نمیکردم تو جوابت مثبت باشه مامانم به زور زن گرفت برام من دختر مو بورِ اسکینی فلان دوست داشتم هی آزارم میداد
ازش خسته و سرد شده بودم همیشه دلم میخواست ترکش کنم ولی به بچه ام فکر میکردم میگفت بیخیال همین که پیش بچم باشم برام کافیه یجوری میگذرونم
اما حالا خودش دادخواست داده و هیچی هم نداره به نامش و اعسار زده برای هرچیزی که محکوم شده
این وسط من میمونم و همه مشکلاتی که در آینده قراره سرم بیاد ، باید درس بخونم باید کار کنم مستقل شم باید بچمو بزرگ کنم البته تا ۲ سال دیگه حضانتش با من بعدش ازم جدا شه نمیدونم چه خاکی به سرم بریزم😭💔
و اینکه چون مهریه ام رو نمیده خونه نمیتونم بگیرم باید برم خونه بابا که اونها هم همچین مایل نیستن .
خدایاااا چه غلطی بکنم ؟؟؟؟😔
خیلی حالم بده دلم میخواد با بچن وقت بگذرونم یهو بغضم میگیرههه