شوهر من قبل از من ،از یکی از فامیلای دورمون خواستگاری کرده بود اونا هم شوهرمو بازی داده بودن،گاه گفته بودن میدیم،گاه گفته بودن نمیدیم،گاه گفته بودن با دختر آشنا شید و شوهر منم با اون دختر یه مدت در ارتباط بوده وکوتاه حرف میزدن کم کم دختره دلباخته شوهرم میشه و عکس شوهرمو میبره مدرسه به دوستاشم نشون میده و میگه که این پسره رو میخوام.یه روز مامان دختره زنگ میزنه شوهرم و میگه قصدنداریم دخترمونو بدیم دیگه باهم حرف نزنید این دختره خواب و خوراک نداره میگه میخوام بله بدم ولی من و باباش مخالفیم.(چون شوهرم وضع مالیش متوسط بوده)خلاصه که شوهرمم نمیدونسته من با اونا فامیلم اومد منو گرفت.حالا دختره و مامانش هرجا منو میبینن حس میکنم حالشون خراب میشه😑اینو بگم که دختره بعد جواب رد به شوهرم ازدواج کرد و طلاق گرفت.حس میکنم پشیمونه