مامانم مظلوم بود و حرف گوش کن بابام و خونوادش ..آخرم بابام طلاقش داد و کل زندگی رو دودستی تقدیم زن بابام کرد..از مهریه اشم گذشت..الان هیچی نداره ..
ولی زن بابام نشسته راحت با دست رنج مامانم زندگی میکنه...خبری هم از اون مهمون داریا و حرف و حدیثا نیست..همه هم ازش می ترسن.