مامان من ادم خیلی تنهاییه
عصبیه و زبونش تنده و ب شدت پرتوقعه
حتی بابامم دوسش نداره
من تا حد امکان درکش میکنم باهاش درست رفتار میکنم
میبرمش بیرون دور دور
ولی تا من با دوستام میرم بیرون انگار ک حسادت میکنه و میخواد حال منو خراب کنه
امروز با دوستام رفتم بیرون بعد از یه هفته ک حال روحیم ب شدت بد بود
بعد ک برگشتم گفتم اره با دوستام ک میرم بیرون چه قدر حالم خوب میشه و حال بدم تموم میشه
یهو شروع کرده به عصبی شدن و نفرین کردن ک اره تو فقط دوستاتو میخوای ،اونارو ب من ترجیح میدی،خدا همچین دختری ب من داده
خسته شدم دیگ ،حتی نمیتونم یه کلام باهاش حرف بزنم
منم عین خودش داره عصبی میکنه
قدر مامان های خوبتون رو بدونین