توی شهر با پدرم هستم اما روحشم خبر نداره !
حتی امکان داره هرگز باهم روبه رو نشیم تو خیابون به عنوان عابرپیاده ! پدرمن قانون بهش تحمیل کرده من دخترشم و قانون مجبور کرده ماهی منت سرم بزاره بهم نفقه بده
تو ی شهری تک وتنها حتی بدون امکانات اولیه دارم زندگی میکنم !
دنبال کار میرم اما به دربسته میخورم و برمیگردم کار ندارم !
هربارگفتم دیگه سخت تر از این نمیشه خدا سخترشو نشون داد که بیا اینم سختر کجاشو دیدی!
مادرم کیلومترا ازم دوره گاهی شکر واسه دور بودن !گاهی غر غر کردن واسه نبودنش کنارم !
هزارو یکی مشکل داره که نگرانشم ! اما اون حتی میتونم بگم دوسم نداره !
خودم بی پول این دندون و کلیه لعنتی هم شده گوز بالای گوز !
اومدم بگم اگه ی خونواده دارید که به فکرتون و نگرانتون و دوستون داره شکر کنید خدارو چه میدونم ناشکری نکنم خدابدترشم نشونم میده میگه حالا بیا اینم بدترش !