خواهرم امسال سال سومی بود که پشت کنکوره
پدرومادر نه تنها حمایت مالی نکردن که اذیت هم کردنش
امروز با گریه اومد گفت 33000 شدم
مامانم گفت من فکر کردم دولتی قبول بشی
بابام همش مسخره اش میکرد و ادای گریه کردنش و درمیآورد که عصبیش کنه و بهش گفت سال دیگه قبول میشی
این جمله رو هرسال که پشت کنکوره میگه با لحن طعنه
خواهرم کلی گریه کرد و عصبی شد گفت میزنم شهر دیگه میرم
که اینجا مامانم گفت تو مریضی نمیتونی درصورتی که خودش از همه مریض تره
بابام هم گفت تو بدون ما تا سرکوچه نمیتونی بری نون بخری
و تازه مامانم بهش گفت تو به اینکه منو بابا با هم تنها بودیم حسودی میکنی
متنفرم از این خونواده
خواهرم مدرسه خوب درس میخوند معلم ها میگفتن بهش دکتر شانس بود برای پزشکی بخاطر پدرومادر سمی 3 سال عقب موند
میخوام بگم شاید خواهر من خیلی باهوش بود نه تنها خواهر من خیلی از بچه ها
ولی بخاطر نبود امکانات و پدرومادر سمی از همه چی میفتن
و زندگی و آینده روشنشون تاریک میشه