2777
2789

بچه ها  من ب خودم ازرهمه لحاظ میرسم   شاید تیپ  سوسول  موهام بریزم بیرون  ولی  هیچ وقت دوست پسر نداشتم

خانوادم خیلی  سختگیربودن مامانم اصلا روی  تربیت داداشم کار نکرده   خیلی لوس بار اورده 

 داداشم الان ۳۱ سالشه ولی   تعصب  داره  ب شدن بدبینه 

 من ازدواج دومم هست   ازدواج اولم  ب شدت   روانی شده بودم از دست همسر سابقم  هیچ جا منو نمیبرد و من تنها بودم  یک دختر از همسر سابق دارم شب روز با دخترم  گریه میکردیم  توشهر غریب از ترس نمیتونستم برم سرویس تو حیاط ادرار کنم همسر سابقم مارو ول میکرد  و پی  لاس بازی   هرچی تحمل صبوری کردم خوب نشد 

 الان ازدواج مجدد کردم   تایم آشناهی ب همسرم  گفتم یک دختر  دارم  و نگران دخترمم بهم میگفت درکت میکنم و صبر کن یکی دوسال بعد ازدواج بیاد خونمون 

یبار  نمیدونم حالت عصبی بود گفت کی گفته بعد یکی دوسال بیاد خونه؟؟ گفتم خودت گفتی    خلاصه هیجی نگفت گفت من آرامش میخام 

 دخترم پنج سالشه   سی روز پیش باباشه و ما بقی پیش منه 

روز خواستگاری  جلوی جمع گفتم دخترم  وقتی میاد خونم باید  نونی ک میخوره حلال باشه باید راۻی باشی  همسرم هیچی نگف و خیلی خیلی کم حرفه 

خیلی شوهر خوبیه برای من خیلی😢

بعد چهل روز دخترم اوردن خونه بابام  من مدام گریه میکردم ک دخترم باید پیشم باشه 

چند روز با همسرم قهر کردم ک 

 نیاز دارم ب وجود دخترم 😭😭

اخه دخترم وقتی دوساله بود  من جدا شدم از باباش و رفتم خونه بابام  خونه پدرم  آرامش نیس

یباار همسرم منو سوپرایز کرد   و دخترم اورد پیشم

دلم میخواست وجود دخترم تووخونم حس کنم ک الان  دارم حس میکنم و همسرم هوای من و دخترم خیلی داره و خدای دخترم آرومه خیلی آرومه  

رفتارش باعث بی آرامشی همسرم نمیشه


حالا دیشب  رفتم خونه بابام  چون همسرم رفته بود عروسی دوستش   مامانم مدام میپرسه شوهرت خوبه اخلاقش؟؟

 باهات خوبه  اون  شوهرت بهتر بود یا این؟

 میگم این بهتره بعد  هی سوال میکنه  هی سوال بعد میگه چرا دخترت رو میاری پپیش خودت بزار اینجا باشه 

 گفتن وقتی  طزف راۻی هست چرا نیارمش 

دخترمم  گریه میکرد ک  منم میام 

وقتی سوار ماشین همسرم شدم دیدم همسرم ب من و دخترم دو پرس غذا گرفته ـ بچه ها دخترم واس اول مهر دیگه پیش پدرشه من دیگه شاید دخترم کم ببینم

 قۻاوت کنید شما


متعهـــد ب خودم و دخترمـ💜  نمیدونم چرا همش قیمه هارو میریزم تو ماست ها😢ـمی‌گفت نجات دهنده در آینه است ولی بیاید قبول کنیم نجات دهنده گاهی خانواده است، رفیقه، یه کتابه، یه پادکسته، یه مهارته، یه پیاده رویه، یه قهوست، یه حمومه، گاهی آشنایی با آدم‌ها و تجربه‌های جدیده، شاید یه فیلم یا سریاله، موسیقیه، تراپیسته، همیشه دنبال نجات دهنده تو آینه نگرد، اون هم گاهی خسته می‌شه و از پس خودش بر نمیاد. نجات دهنده من آقا حسینہیا  حسین دخترم رو عاقبت کن🔃

منظوری فک نکنم مادرت داسته باشه 

میخواد ببینه اینم مث اونه خدای نکرده اذیتت میکنه 

ولی در کل اگه خودت چیزی حس کردی ارتباطتو کم کن ازونجایی که شوهرت خوبه رابطت خراب نشه

یه جایی توی کتاب فرندز اقای متیو نوشته بودن که : به عشق نیاز دارم اما بهش اعتماد ندارم❤️‍🩹

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

متوجه نشدم دخترت باید پیش همسرت باشه یا خودت؟

هرگز اجازه نده مادرت مقایسه کنه. حتی اگر لازم شد واضح و روشن بگو دیگه نمیخوام در موردش چیزی بشنوم. هرگز ها

فکرت درگیر زندگی الان باشه


همسرم خیلی مرد خوبیه   صبح ها  ساعت هشت میره سر کار تا یک ظهر 

  شب ها هم نه میاد خونه 

 خیلی مرد آروم و دلسوزیه 

همسرم  ازدواج دوممم هست   همسرم گفته من شانس ندارم  هرکسی گفت  با هم خوبین بگو بد نیستیم  چشم سوز میشیم


 حالا مامانم مدام حال من شوهرم از من میپرسه و دارم بالا میارم از رفتارش

 دارم بالا میارم 

 ابجیم گفته اینقدر نپرس  چشم میخورن 

 ولی میپرسع

متعهـــد ب خودم و دخترمـ💜  نمیدونم چرا همش قیمه هارو میریزم تو ماست ها😢ـمی‌گفت نجات دهنده در آینه است ولی بیاید قبول کنیم نجات دهنده گاهی خانواده است، رفیقه، یه کتابه، یه پادکسته، یه مهارته، یه پیاده رویه، یه قهوست، یه حمومه، گاهی آشنایی با آدم‌ها و تجربه‌های جدیده، شاید یه فیلم یا سریاله، موسیقیه، تراپیسته، همیشه دنبال نجات دهنده تو آینه نگرد، اون هم گاهی خسته می‌شه و از پس خودش بر نمیاد. نجات دهنده من آقا حسینہیا  حسین دخترم رو عاقبت کن🔃

دختر خوب اگر از رابطه با هر کسی اذیت میشی حتی با خانوادت رفت و آمدتو کم کن قطع نکن ولی کم کناگر شوهر ...

اخه مامانم هوچی گره پر حرفه   پرحرفه   مثلاحرف میسازه ب داداشم میگعــ


یه داماد هم داریم که  قبل مجردبودم مدام میگفت این دخترت دختر مردمه  دخترت باید بره پیش باباش زورم میگیره  یاد خاطراط میافتم دق میکنم اخه دخترم گناههه محبت ندیده


مثلاچند روز پیش من رفتم سری ب دخترم بزنم  دیدم دخترم نیس

بعد زنگ زدم ب ابجیم گفنم کجایین ابجیم گفت رفتیم خونه خاله نیره 

گفت ابجی بیا اونجا گفتم اجازه  بده ب آقام بگم خلاصه ب همسرم گفتم بیا دنبالم  من برسونه خونه خاله ما رفتیم خونه خاله 

اصلا هیچ حرفی توش نبود و ب خوبی همسرم  اومد دنبالم و ب خوبی تموم شد  دیروز مامان زنگ زده هاشا  کرده چرا رفتی خونه خالت چرا   نمیگی  شوهرت ناراحت میشه گفنم اگر قرار بود ناراحت بشه نمیامد دنبالم منو برسونه خونه خاله گفتم دنبال حرف نباش

مدام خوش میچسبونه مدام متنفرم ازش

متعهـــد ب خودم و دخترمـ💜  نمیدونم چرا همش قیمه هارو میریزم تو ماست ها😢ـمی‌گفت نجات دهنده در آینه است ولی بیاید قبول کنیم نجات دهنده گاهی خانواده است، رفیقه، یه کتابه، یه پادکسته، یه مهارته، یه پیاده رویه، یه قهوست، یه حمومه، گاهی آشنایی با آدم‌ها و تجربه‌های جدیده، شاید یه فیلم یا سریاله، موسیقیه، تراپیسته، همیشه دنبال نجات دهنده تو آینه نگرد، اون هم گاهی خسته می‌شه و از پس خودش بر نمیاد. نجات دهنده من آقا حسینہیا  حسین دخترم رو عاقبت کن🔃

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   8080aylinamm  |  1 ساعت پیش
توسط   shabaram  |  1 ساعت پیش