یه حرف بچگونه زدم همسرمم جوابمو یه جوری بالحن داد حالم از خودم بهم میخوره حقمه
شب بود از تو خونه باغ در اومدیم از اسمون صدا غرش میومد گفتم بارون میخواد بباره؟(چشمام تار میدید ستاره هارو ندیدم ندیدم آسمون صافه) بعد گفتم صدا هواپیماس؟ صدا چیه؟
با بیحوصلگی و لحن گفت نمیبینی آسمون صافه؟
واقعا حقمه حالم از خودم به هم میخوره
باید مثل همیشه ساکت بمونم تا بچه بودنم مشخص نشه
به چیا توجه می‌کنی بیخیال باش
شما حواست نبوده ایشونم حالا خسته بوده نباید به دل بگیری
مشکل از بی حوصلگی همسرته عزیزم و شما خودتم نشخوار فکری داری
جمله ی مهمی نبوده که هی فکر کنی هی حرصشو بخوری
چرا باید حالت بهم بخوره از خودت مگه آسمون ب زمین اومده حالا ی حرفی زدی گاهی آسمون آفتابیه همزمان بارون میاد
چند سالته؟
تازه ازدواج کردید؟
حرص خورد نداره که😐
قبلا اینطوری نبود الان دو روزه اینجوری کرده دوبار حرف این مدلی زده
یه بار هم گفت دو روز دیگه یادم بنداز یه حرفی بهت بزنم
منم خیلی کنجکاو شدم چند بار با شوخی و خنده گفتم چی میخوای بگی
گفت اه ارزش حرفو با اصرارت پایین آوردی چیز مهمی هم نبود حرفم
حالا حرفش چی بود؟ من خوابگاه بودم امتحان داشتم اینم عروسی دخترعمش رفته بود اول میگفت خیلی بد بود عروسی و فلان بعد که همو حضوری دیدیم گفتم چی میخواستی بگی گفت هیچی میخواستم بگم عروسیشون خیلی خوب بود عالی بود حیف شد نیومدی😐
دیروز حوصله نداشت انگار
نمیدونم چش شده بود خسته بود یا چی
ولی میدونم یه بار رفت بیرون تا اشغالارو بندازه طول کشید بیاد یه ربع حدودا
وقتی برگشت هم دیدم تو گوشیش آهنگ غمگین سرچ کرده گوشیش همونطوری خاموش شده بود رو صفحه مونده بود
