والا من این حرفو قبول نداشتم اما انقد چالش و مسائل بعده ۲۵ سالگی زیاد شده که قشنگ حسش میکنم زندگی تو ۲۴ سالگی متفاوت تر و بهتر از ۲۵ سالگیم بود.
۲۵ سالگی برای من اینطوره که انگار بزرگ نشدم هنوز یه دختر بچم اما ناخواسته درست افتادم تو وسط زندگی بزرگسالی... باید سگدو بزنم باید کار پیدا کنم باید درس بخونم باید به آیندم فکر کنم باید درمورد اینکه نسبت ب هم سنو سالام عقب افتادم غصه بخورم باید درمورد ازدواجم تصمیم بگیرم باید حرفا و سرکوفتای مردمو هضم کنم و و و....
خداییش تو این سنت لذت ببر چون غم و غصههای بزرگسالی ب اندازه کافی اذیتت خواهد کرد الان بهترین روزای زندگیته